دوشنبه 84 دی 26 :: 1:30 صبح :: نویسنده : Free Pen !
۞ پول ۞ ◄ یک سخران معروف در مجلسی که دویست نر در آن حضور داشتند، یک اسکناس بیست دلاری را از جیبش بیرون آورد و پرسید : چه کسی مایل است این اسکانس را داشته باشد؟ دست همه حاضرین بالا رفت. سخنران گفت: بسیار خوب، من این اسکانس را به یکی از شما خواهم داد ولی قبل از آن می خواهم کاری بکنم. وسپس در برابر نگاه های متعجب، اسکناس را مچاله کرد و باز پرسید: چه کسی هنوز مایل است این اسکانس را داشته باشد؟ و باز دست های حاضرین بالا رفت. این بار مرد، اسکانس مچاله شده را به زمین انداخت و چند بار آن را لگد مال کرد و با کفش خود آن را روی زمین کشید. بعد اسکناس را براداشت و پرسید خوب، حالا چه کسی حاضر است صاحب این اسکانس شود؟ و باز دسا همه بالا رفت. سخنران گفت: دوستان، با این بلاهایی که من سر اسکناس آوردم، از ارزش اسکناس چیزی کم نشد و همه شما خواهان آن هستید. و ادامه داد: در زندگی واقعی هم همینطور است، ما در بسیاری موارد با تصمیماتی که می گیریم یا با مشکلاتی که روبه رو می شویم، خم می شویم، مچاله می شویم، خاک آلود می شویم و احساس می کنیم که دیگر پشیزی ارزش نداریم، ولی اینگونه نیست و صرف نظر از اینکه چه بلایی سرمان آمده است، هرگز ارزش خود را از دست نمی دهیم و هنوز هم برای افرادی که دوستمان دارند، آدم پر ارزشی هستیم. موضوع مطلب : فقط حیدر امیرالمومنین است منوی اصلی آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندها آمار وبلاگ بازدید امروز: 11
بازدید دیروز: 43
کل بازدیدها: 133710
|
||||