سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
دوشنبه 84 دی 26 :: 1:30 صبح ::  نویسنده : Free Pen !

۞ پول ۞

 

یک سخران معروف در مجلسی که دویست نر در آن حضور داشتند،

یک اسکناس بیست دلاری را از جیبش بیرون آورد و پرسید : چه کسی

مایل است این اسکانس را داشته باشد؟

دست همه حاضرین بالا رفت.

سخنران گفت: بسیار خوب، من این اسکانس را به یکی از شما خواهم داد

ولی قبل از آن می خواهم کاری بکنم.

وسپس در برابر نگاه های متعجب، اسکناس را مچاله کرد و باز پرسید:

چه کسی هنوز مایل است این اسکانس را داشته باشد؟

و باز دست های حاضرین بالا رفت.

این بار مرد، اسکانس مچاله شده را به زمین انداخت و چند بار آن را

لگد مال کرد و با کفش خود آن را روی زمین کشید. بعد اسکناس را

براداشت و پرسید خوب، حالا چه کسی حاضر است صاحب این اسکانس

شود؟ و باز دسا همه بالا رفت.

سخنران گفت: دوستان، با این بلاهایی که من سر اسکناس آوردم، از

ارزش اسکناس چیزی کم نشد و همه شما خواهان آن هستید.

 

و ادامه داد: در زندگی واقعی هم همینطور است، ما در بسیاری موارد

با تصمیماتی که می گیریم یا با مشکلاتی که روبه رو می شویم، خم

می شویم، مچاله می شویم، خاک آلود می شویم و احساس می کنیم که

دیگر پشیزی ارزش نداریم، ولی اینگونه نیست و صرف نظر از اینکه چه

بلایی سرمان آمده است، هرگز ارزش خود را از دست نمی دهیم و هنوز

هم برای افرادی که دوستمان دارند، آدم پر ارزشی هستیم.




موضوع مطلب :


سه شنبه 84 دی 20 :: 1:20 صبح ::  نویسنده : Free Pen !

داستانی که دارید می خوانید برگرفته از کتاب نشان لیاقت عشق است

۞ بانک زمان ۞

 

تصور کنید بانکی دارید که در آن هر روز صبح 86400 تومان به حساب

شما واریز می شود و تا آخر شب فرصت دارید تا همه پولها را خرج کنید،

 چون آخر وقت حساب خو دبه خود خالی می شود.

در این صورت شما چه خواهید کرد؟

البته که سعی می کنید تا آخرین ریال را خرج کنید!

هر کدام از این چنینی بانکی داریم: بانک زمان.

هر وز صبح، در بانک زمان شما 86400 ثانیه اعتبار ریخته می شود

 و آخر شب این اعتبار به پایان می رسد.

هیچ برگشتی نیست و هیچ مقداری از این زمان به فردا اضافه نمی شود.

 

ارزش یک سال را دانش آموزی که مردود شده، می داند.

ارزش یک ماه را مادری که فرزندی نارس به دنیا آورده، می داند.

ارزش یک هفته را سردبیر یکه هفته نامه می داند.

ارزش یک ساعت را عاشقی که انتظار معشوق را می کشد،

ارزش یک دقیقه را شخصی که از قطار جا مانده،

و ارزش یک ثانیه را آنکه از تصادفی مرگبار جان به در برده، می داند.

 

هر لحظه گنج بزرگی است، گنجتان را مفت از دست ندهید.

باز به خاطر بیاورید که زمان به خاطر هیچکس منتظر نمی ماند.

 

دیروز به تاریخ پیوست....

                        فردا معما است....

                                   و امروز هدیه است.....




موضوع مطلب :


جمعه 84 دی 16 :: 6:34 صبح ::  نویسنده : Free Pen !

بازدلم برایت تنگ شد وسراغ گلدان کوچک خانه مان رفتم ومثل همیشه  فقط به درد دلهایم گوش داد وهیچ کلامی ازکلام بر نیاورد،از قاصدکها سراغت را گرفتم هیچ نگفتند،به ماهی های حوض خانه نگریستم با زبان خود دعا میکردند وازاشک چشمانشان تمام حوض پرازاب شده بود.
کاش گلدان کوچکمان سخن میگفت .
کاش قاصدکها پیامی میآوردند.
کاش اینجا همه با هم مهربان بودند.
کاش عطر یاس تمام کوچه را فرامیگرفت.
کاش کربلا اینجا بود............کاش...............
آنقدر حرف دارم که نقطه چین هم توانایی نشان دادن نوشته هایم را ندارد.
آنقدر خسته ام که حتی میلی به زندگی هم ندارم.
راست میگویم اگر حسرت دیدارت را نداشتم تا کنون استخوانهایم هم پوسیده بود.
اگر شوق وصالت را نداشتم تا الان زیر خرمنها خاک ..............
آنقدر مردم قسم دروغ خورده اند که دروغ بالا میاورند.
آنقدر شهر شلوغ شده که مردم خودشان راهم گم کرده اند تا چه رسد به شما.
انقدر پیچ خم خیابانها و کوچه ها زیاد شده وبرجها سقف اسمان را شکافته اند که همه قبله را گم کرده اند.
وقتی به بچه ها میگویم آسمان آبیست میخندند،باور نمی کنند که درختان سبز بودند.
تورا به آوای باران قسم بیا وآسمان شهرمان را آبی کن.
تورا به دل نوازی درختان قسم بیا و سبزی زندگی را نشانمان بده.
بیا و پرستو ها را شاد کن.
بیا.

 

یا علی مددی




موضوع مطلب :


پنج شنبه 84 دی 15 :: 7:7 صبح ::  نویسنده : Free Pen !

آنچه می خوانیدمتن پیام برادر قربانی فرمانده وقت لشگر ۲۵ کربلا است که در

 آستانه عملیات والفجر ۱۰ خطاب به مردم مازندران ارسال شد:

 

◄◄◄ در سرتاسر سنت معصوم خون این سیلاب شاهد است که همه ذهنیت های عافیت طلبانه را لایروبی کرده است.آرمان ها اعتقادات و بینش ها از زمان حضرت امیر تا فرزند امام حسن عسگری یکی بود.دوازده شیوه و یک آرمان خلاصه ترین تعریف برای ۲۵۰ سال حیات آن ایده است و هر کس مقدس تر و محتاطتر از فرزند زهرا (س) شود حقه باز است و نقشه در سر دارد و دنبال نامی یا نانی است.این خشک مقدس ها با این مغزهای دو گرمی و سینه های تنگی که گنجایش آرمان های مترقی الهی را ندارد فکر نکنند که می توان آروغ زد و با فرار از جنگ و گوشه نشینی بخشنامه صادر کرد.گذشت آن روزی که چشم در چشم سید الشهدا می ایستادند و تسبیح می چرخاندند و پنج ساعت دلیل شرعی و عقلی می آوردند که آقا مسلمان کشی راه نیندازید شرعا اشکال دارد.مگر فراموش کردند ناله هایی زنان و خواهران این مملکت را که در خرمشهر و بستان و دیگر شهر ها مورد تجاوز بی شرمانه سگ صفتان بعثی کافر قرار گرفتند.این ها حافظه انقلاب را خیلی دست کم گرفتند.شیعه ولایتی راستین از وقتی که بر دستان حسین بن علی بوسه زد و شمشیر به امانت گرفت می دانست که نمی تواند جاز بزند و در ضمن مذهبی هم بماند.فقط می تواند خود را بفریبد.آن ولایتی هایی که همیشه فس فس می کنند تا عصر عاشورا به کربلا برسند و فقط وقتی وارد معرکه می شوند که کار از کار گذشته و جنازه ها لگد کوب است و گوشواره از گوش دختر بچه های حرم می کنند تازیانه به صورت سکینه می زنند و زنجیر به گردن علی بن الحسین انداخته اند و وقتی هم که خود آقا تشریف بیاورند می گویند از کجا که شما خود آقا هستی؟امام زمان که نباید اهل خونریزی باشد و آنگاه این شمشیر انتقام ولایت است که روی شاهرگشان می درخشد و نهری از خون آدم های بی دین راه می اندازد.در هر صورت یا عافیت یا عاشورا یکی را باید ترجیح داد.انقلاب هوادار تمام وقت می خواهد که در صورت لزوم خود را به پتو بپیچد و در روی مین غلت بزند یا مثل کسی که برای لو نرفتن عملیات خود را روی مین منور با ۲۵۰۰ درجه حرارت بیندازد یا حسین گوید و جزغاله شود.فقط قیافه مذهبی کافی نیست.جوانی که نمازش را می خواند و در تمام این هفت سال که انقلاب زیر آتش و دود مقاومت می کند و بین ضعفا پشت جبهه مانده و اخبار جنگ را از رادیو گوش می کند فکر نکند که در ثواب مجاهدین شریک است.گذشت آن زمانی که در رختخواب می خوابیدند و در ثواب مجاهدین شریک بودند.نمی شود در بازار به یاد رزمندگان اسلام صلوات فرستاد اما معنی سیاه شدن انگشتان را در سرمای پایگاه های قلل کردستان نفهمید.اگر قیافه به ظاهر مذهبی بگیری و راست راست از حوزه تا دانشگاه و از بازار تا اداره یا محل کار راه بروی و فریاد جنگ جنگ تا پیروزی سر دهی اما تشنگی و درد در راه خدا را تجربه نکنی و در محاصره دشمن نیفتی و جنازه برادرت را چند ساعت به دوش نگیری مذهبی نیستی.صداقت در سینه ای نهفته است که با ترکش در هم می باشد.شما بچه مسلمان ها که تقید مذهبی دارید حق هیچ گونه توجیهی را ندارید.نمی توانید دور از خطر زندگیتان را بکنید و احساس تکلیف از شما سلب آآرامش نکند. نکند خدای ناکرده دانشگاه سنگر باشد دبیرستان سنگر باشد اداره سنگر باشد اما فقط جبهه سنگر نباشد.برادران دنبال دنیا نباشد.انقلاب به شما نیاز دارد.وقت برای زندگی کردن هست اما این موقعیت از زندگی کمیاب تر و قیمتی تر است.خدا را خوش نمی آید بنجل استعداد های به درد نخور و ته مانده اجتماعاتمان را به انقلاب بدهیم.انقلاب که گدا نیست.غربال خداوند است که در دست سرنوشت به پس و پیش می رود و نیروهای صادق را از ریاکاران متظاهر جدا می کند.پشت جبهه فقط جای ناتوانان است.اگر با ترفند های خودباورانه تنپروری را به خود بقبولانیم و کار خود را توجیه کنیم مورد لعن و نفرین قرار خواهیم گرفت.تحت حمایت و شجاعت و دلیرمردی فرزندان شما بود که بر بالای گلدسته مسجد فاو پرچم اسلام را به اهتزاز در آوردیم.با دعاهای خالصانه شما و روی آوردن به جبهه ها ضربه نهایی را بر پیکر پوسیده صدام زده و پرچم پر افتخار اسلام را بر گلدسته های حرم حسین ابن علی به اهتزاز در آوریم و به امامت امام امت نماز رادر حرم اباعبدلله الحسین به پا داریم

 

۞ ان شاءالله ۞

 ((پیام برادر قربانی از وبلاگ شهداء اخذ شده ))

یا علی مددی




موضوع مطلب :


جمعه 84 دی 9 :: 8:34 صبح ::  نویسنده : Free Pen !

بسم الله الرحمن الرحیم

کاش اهل کوفه بودیم!!!...


"...
هنگامی که علی(ع)در محراب مسجد کوفه ضربت می خورد و به خاک و خون خویش می غلتد،مردم شام انگشت خود را به دندان می گزند و با تعجب می پرسند که مگر علی(ع)مسلمان بود؟مگر علی نماز می خواند؟مگر علی به مسجد می رفت؟چگونه شد که علی به محراب رفت و در محراب ضربت خورد؟ آنچنان دشمنی و کینه با او داشتند و آنچنان دنیا را با تبلیغات شوم خود پر کرده بودند که هیچ کس تصور نمی کرد که علی مسلمان باشد و نماز بخواند.دستگاه تبلیغاتی ابوسفیان آنقدر توانا بود که همه ی مغزها را شستشو داده بود و آن ها را به این درجه رسانده بود که چنین مرد بزرگی را که مظهر انسانیت است، عالی ترین تجلی این عالم خلقت است،او را تکفیر می کردند و پس از شهادتش برای سالهای سال در سرتاسر کشورهای اسلامی بر منابر و خطبه های نماز جمعه علی را لعن می کردند.او را سبّ می گفتند، او را نفرین می کردند و عداوت داشته و چه دروغها و چه تهمتها که می ساختند و بر او روا می داشتند.
فرزند عالی قدرش حسین بن علی(ع)سرور شهیدان در روز عاشورا هنگامی که در حلقه ی محاصره دشمن قرار می گیرد،اولین کاری که می کند بر اسب خود سوار می شود و بر بالای بلندترین تپه که وسط معرکه قرار گرفته بود،بالا می رود و خود نیز بر بالای اسب می ایستد تا همگان او را ببینند.سی هزار یا هفتاد هزار لشکریان دشمن،همه حسین را ببینند و سخنانش را بشنوند.حسین (ع) شروع به سخن می کند.اولین سخنش شهادتین است،اَشهدف اَن لا اله الا الله و اَشهد اَن محمداً رسول َالله؛زیرا آنقدر علیه او تبلیغات شوم به راه انداخته بودند که مسلمانانی که او را محاصره کرده بودند،نمی دانستند که این پسر علی است،نمی دانستند که او پسر فاطمه زهرا(س)است.فکر نمی کردند که او مسلمان باشد.می گفتند کافر است،خارجی است،از دین خارج شده است.بنابر این او شهادتین می گوید که این تبلیغات شوم دشمن را خنثی کند.چیزهایی که برای ما بدیهیات به شمار می آید. ..."«علی زیباترین سروده هستی،شهید چمران»
از دکتر قنبری شنیدم که می گفتند سربازان دشمن در واقعه کربلا فکر می کردند که حسین یک راهزن زاده است؛علی را راهزن و دزد می دانستند و حسین را فرزندی از آن پدر که ریختن خونش واجب است برای حفظ جامعه!!!
خدایا عظمتت رو شکر!حالا بعد از حدود 1400 سال شیعیانی هستند که موقع بلند شدن،هنگام خداحافظی،بلند کردن چیزی،موقع بستن عهد و ... می گند یا علی.و برای فرزندش حسین روزها و شب ها عزاداری می کنند و اشک می ریزند و سینه می زنند و چه پولهایی که تو مراسمش خرج نمی کنند.
تو رو خدا زیبا نیست؟! جالب نیست؟! با شکوه نیست؟! بعد این همه سال هر روز این عشقا محکم تر و قوی تر میشن.تازه دارن شناخته میشن!!!
از اینها زیبا تر و با شکوه تر اینه که امام ف زمان همین عاشقای سینه چاک و آماده ی جانبازی به خاطر اوضاع نامناسب جامعه حتی نمی تونن در جامعه حضور داشته باشن و در میونشون قدم بزنن.حتی اینها لیاقت ندارن رو در رو امامشون بهشون تهمت بزنن و باهاشون بجنگن.
حالا باز هم بگید ما اهل کوفه نیستیم! باز هم دنبال قبر زهرا بگردید! باز هم هر پنجشنبه با زیارت عاشورا قاتلین حسین رو لعن و نفرین کنید! باز هم برای غربت حسن اشک بریزد! باز ناله کنید که چرا درای قبرستون بقیع رو به رومون باز نمی کنن! باز برای رسوندن دستاتون به ضریح امام رضا از سر و کول هم بالا برید! باز هم...! حالا باز هم نیمه شعبانها رو در نبود صاحبش به جشن بشینید!...
کاش اهل کوفه بودیم!!!...

یا علی مددی




موضوع مطلب :


<   1   2   3   4   5   >>   >   
فقط حیدر امیرالمومنین است
درباره وبلاگ

بنده ی از بندگان خدا
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 4
بازدید دیروز: 3
کل بازدیدها: 132327